خاطره سه شنبه 23 شهریور1383

ساخت وبلاگ

خاطره سه شنبه 23 شهریور1383

دیروز از صبح زود که بیدار شدم برنامه ام به این شکل بود:ابتداء نماز،قدری فیلم،حمام،قرآن،خواندن و فیش برداری از کتاب ایران در دوره تیموریان(کمبریج)درست کردن چایی و سرانجام صبحانه خوردیم.در روز تعطیل سعی کردم به همه کارهای شخصی و مطالعاتی بپردازم.

اما بانو قدری عصبانی و ناراحت بود از اینکه من از صبح زود بیدار شدم و به کارهای مورد علاقه خود مشغول شده ام.هدف من این بود که از روز تعطیل به نحو احسن استفاده کنم.بانوی زیبا هم که از خواب بیدار شد اگر کاری از من خواست برایش به نحو احسن انجام دادم.

بانو نباید توقع داشته باشد که من دائم در کنار او باشم من اگر بخواهم یک روز تعطیل را به بطالت و الکی بگذرانم اعصابم خراب می شود و چون نمی خواستم دیروز هم مانند جمعه شود بنابراین با خود کتاب به خانه بردم تا در فرصت های مناسب مطالعه نمایم.

نزدیک های ظهر ابتداء به فروشگاه پوشیران رفتیم و مقداری از لباس هایی که برای عارف خریده بودیم و برایش اندازه نبود را پس دادیم.بعد از آن به خانه مامان رفتیم،مسعود آقا هم آنجا بود از نحوه برخورد نیروهای انتظامی ناراحت و دل پر دردی داشت.از مدیران کشوری هم که بدون داشتن برنامه ریزی های استراتژیک مشغول اداره کشور 70 میلیونی هستند گلایه داشت و امیدوار بود که در انتخابات آینده ریاست جمهوری دولت با تدبیر بر سر کار آید.

برادرم مسعود هم برای ناهار به همراه مرضی خانم و پسرشان آقا فرهاد به آنجا آمدند بعد از ناهار کتاب خواندم عصر هم فوتبال استقلال تهران و استقلال اهواز را دیدم که یک بر یک مساوی شد.ابومسلم یک بر صفر حریف خود را شکست داد و امیدوارم در این فصل تا به آخر هین طور باشد.آرزوی موفقیت دارم برای این تیم و مربی زحمت کش آن آقای اکبر خان میثاقیان .

اما خاطرات امروز:

امروز صبح جلسه رؤسای بخش بود که نمی دانم به چه دلیل لغو شد؟ من هم از فرصت استفاده کردم و اسکن روزنامه ها را انجام دادم.

امروز با آقای جدی که مسئول تحویل روزنامه ها می باشد یک بگو مگوی مختصر داشتیم که اعصاب مرا کمی خراب کرد.آقای جدی که از کارمندان ساعی و خوب گروه مطبوعات هستند مدعی بود که یک صفحه از روزنامه پاره شده است.گفتم: این صفحه به چه درد ما می خورد که بخواهیم آن را پاره کنیم و این ایراد از ابتدا موجود بود اما ایشان زیر بار نمی رفت.به آقای جدی گفتم حالا که اینگونه می گویی از فردا صبح هر روزنامه را که آوردی باید یکی یکی جلوی ما بشماری و صحیح و سالم تحویل بدهی و صورتجلسه آن را تنظیم کنی و به همان شکل تحویل بگیری.این را که گفتم دیگر چیزی نگفت و قبول کرد که بر اساس اعتماد و احترام متقابل منابع را تحویل داده و تحویل بگیرد.ایشان انسان بسیار شریف و خوبی است نمی دانم چرا امروز با ما اینگونه برخورد کرد.!؟

خاطرات درس خواندن و امتحانات دانشگاه...
ما را در سایت خاطرات درس خواندن و امتحانات دانشگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : apsn بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 9 خرداد 1403 ساعت: 18:09